بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان عزیزاین هفته قصددارم دوتا ازآیات قرآن روبه همراه ترجمه ونکاتشون تقدیمتون کنم:
وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْولِدَیْنِ إِحْسَناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیماً -آیه 23سوره اسرا
ترجمه:پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان اُف مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو.
وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً-آیه 24 سوره اسرا
ترجمه:و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.
آیه23 می گوید: پروردگار تو حکم کرده. حکم کرده که چی؟ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ بندگی نکنید مگر برای خدا. فقط بنده خدا باشید. بنده طاغوت و زر و زور و تزویر و پول و مقاوم و شهرت نباشید. بعدازاینکه میگوید بنده خدا باشید , دومین چیزی که حکم کرده این است که : به والدین خود احسان کنید. بعد میگوید: هنگامی که یکی ازآنها یاهردوی آنهابه پیری رسیدندکمترین اهانتی به آنها نکنید،سپس می فرماید: وَ لا تَنْهَرْهُما. یعنی:اینها را از خودت نرنجان.
نکات:
1-احترام به والدین آنقدراهمیت داردکه دراین آیه بعدازتوحیدویکتاپرستی ،انسان راسفارش به احسان به والدین می کند.
2- احسان مرز ندارد. چقدر به پدر و مادر احسان کنیم؟ مرز ندارد. مثلاً نمیگوید: برو دستش را ببوس. نمیگوید: به او پول بده.خلاصه اینکه احسان به پدرو مادر مرز ندارد. هیچ کس نیست که بگوید: من تا آخرین درجه احسان کردم.
3- این آیه میگوید: با دست خودت احسان کن. وگرنه میگفت: «و الی الْوالِدَیْن»! «الی الْوالِدَیْن» یعنی اینکه زنگ بزنی و بگویی: یک کیسه برنج در خانهی مادرم بفرستید. . «وَ بِالْوالِدَیْن» یعنی با دست خودت قاشق پلو را در دهانش بگذار. یعنی نزد او برو. پیغام نده. از نظر ادبیات عرب این حرف «ب» معنا دارد. «ب» یعنی خودت با دست خودت انجام بده.
4- این آیه میگوید: والدین را به مرکز سالمندان نفرستید. ازکجا چنین نکته ای را درمی یابیم؟
«عِنْدَکَ الکبر» یعنی وقتی نزد تو پیر شدند. یعنی پدر باید نزد بچهاش پیر شود. مادر باید نزد بچهاش پیر شود. نه اینکه تا جوان هستند درخانهی ما باشند و وقتی پیر شدند، آمبولانس بیاید و آنها را به سالمندان ببرد. «عِنْدَکَ» یعنی پدر و مادر باید در خانهی تو باشند. یعنی پیرها را به سالمندان نفرستید.
5- در هر موقعیتی که هستی بایدبه پدرومادرت احترام بگذاری وزحمات آنهارافراموش نکنی.یعنی دکترومهندس وطلبه وکارگرو... بایدبه پدرومادرخوداحترام بگذارند وقدردان زحمات آنهاباشند.
میگویند یک نفر دست بچه کوچکش را گرفته بود داشت میرفت رسید به یک میدانی دید یک معرکه گیری معرکه گرفته، پدر ایستاد ببیند چه خبراست؟ بچه گفت بابا من هم میخواهم ببینم گفت بیا بغل من، بچه را بغلش گرفت، گفت بابا من اصلاً نمیبینم، گفت پایت را بگذار روی دوش من، بچه پایش را گذاشت روی دوش بابا. بچه که پایش را گذاشت روی دوش بابا، قدش از بابا بلندتر شد، شروع کرد به پایکوبی گفت بابا من میبینم.پدر گفت خیلی خب.بچه گفت بابا من بهتر از تو میبینم. دوباره پدرگفت خیلی خب.بازهم بچه گفت بابا من میبینم و لی تو اصلاً نمیبینی، آخرش پدرگفت آقا جون اینکه تو میبینی و من نمیبینم برای این است که من نردبان تو شدهام!!!
6-نارضایتی مادر
حکم اعدام چندنفروازجمله جوانی صادرشده بود.بستگان او نزدشیخ رجبعلی خیاط(ره)می روند وباالتماس چاره ای می جویند.شیخ می گوید:گرفتارمادرش است.
نزدمادر وی رفتند،مادرگفت :هرچه دعاکنم بی نتیجه است.
گفتند:جناب شیخ فرمود:شما از اودلگیرهستید.گفت :درست است.پسرم تازه ازدواج کرده بود.روزی پس ازصرف غذا سفره غذاروجمع کردم وظرفها رودرسینی گذاشتم،وسینی روبه عروسم دادم تابه آشپزخانه ببرد.پسرم سینی رو ازاوگرفت وبه من گفت :برای شما کنیز که نیاورده ام!!!
سرانجام مادررضایت داد وبرای رهایی فرزندش دعاکرد.روزبعداعلام کردند که اشتباه شده وآن جوان آزادشد.
7-پدرومادر یادوست ورفیق وپول و...؟کدومش؟؟؟
یک پدر و پسر باهم دعوا کردند. پدرنزد پیغمبر آمد و شکایت کرد. گفت: حرفت چیست؟ گفت: آقا یک زمانی من پدر پولداری بودم. هرچه داشتم به بچه ام دادم و اون رو بزرگ کردم. حالا پیر شدم و فقیر شدم و بچهام پولدار است ولی به من پول نمیدهد. پیغمبر فرمود: اگر سنگ از این حرف گریه کند، جا دارد!
خدانیاره روزی روکه زحمات پدرومادرمون رونادیده بگیریم وپول ودوست ورفیق وپست ومقام و... رو به پدرومادرمون ترجیح بدیم..!!!
8-نتیجه رضایت مادر
جوانی در آستانه مرگ بود پیامبر آمد بالای سرش گفت بگو «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه»، دقیقههای آخر عمرش بود، زبان بچه بند آمد، هر چه گفت بگو نتوانست، پیغمبر دید یک زنی آنجا نشسته گفت شما مادرش هستی؟ گفت بله، گفت از ایشان راضی هستی؟ گفت نه. این جوان خیلی مرا اذیت کرده من ازاو راضی نیستم. گفت این دقیقه آخر عمرش است من پیغمبر آمدم خانه شما عیادت پسر شما، بخاطر من پیغمبراورا ببخش، مادر یک مقدار فکر کرد و گفت باشد، بخشیدمش، تا مادر گفت اورابخشیدم، پیغمبر گفت بگو «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه»، یک مرتبه زبانش باز شد و گفت «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه».
9-در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:
پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مىکند و سبب مىشود که فرزندان نیز به ما احسان کنند. در احادیث آمده است: حتّى اگر تو را زدند، تو «اُفّ» نگو.به آنها خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن.
مردى مادرش را به دوش گرفته بودو طواف مىداد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ یکى از نالههاى زمان زایمان او را ادا نکردى.
از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله سؤال شد: آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهىهایشان و احترام دوستانشان.
10- «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً»(اسراء/24) در این آیه هم چند نکته هست که به برخی ازآنها اشاره می کنم. «وَ اخْفِضْ لَهُما» یعنی بالت را نزد پدر و مادر باز کن. «جَناحَ الذُّلِّ» نسبت به پدر و مادر بال ذلت بگشا. بعد هم میگوید: «مِنَ الرَّحْمَةِ» یعنی ازروی رحمت تواضع کن. دکوری نباشد. آخه بعضیها تواضع میکنند، اما از خودشان نیست. از بیرون است. بعضیها از روی صحنه سازی قربان شما میگویند. میگوید: وقتی بالت را باز میکنی، تصنعی نباشد. مصنوعی نباشد. یعنی از رحمتی که داری تواضع کن. یعنی از درون، دلت بسوزد. سوزدلت، تو وادار کند که تواضع کنی. یعنی از روی عشق تواضع کن. یکی مسجد را دوست دارد و به مسجد میرود. یکی هم کارش گیر کرده است و به مسجد میرود. یکی همینطوری به معلم عشق میورزد. یکی هم برای نمره به معلم عشق میورزد. میگوید: آن چیزی ارزش دارد که ریشهاش رحمت باشد. بال تواضعت را برای پدرومادر از روی رحمت باز کن.
خوب دوستان عزیز ،این چنددقیقه روباهمدیگه سرسفره قرآن سپری کردیم،امیدوارم که خسته نشده باشیدو این مطلب موردپسندتون واقع شده باشه.
والسلام علیکم