نشانی - سهراب سپهری

"خانه دوست کجاست؟"
در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشیدو به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نورو از او میپرسی
خانه دوست کجاست."
سلام.این شعر خیلی خاطرانگیزه برام!
ادوم راهنمایی بودم کتابخونه مرکزی خ22بهمن کتاب سهراب راگرفته بودم,فقط بخاطراین شعرش...
خلاصه کتابو یادم رفت ببرم...
بعدچندماه بردمو5000تومن(5تومن اون زمان!!)جریمه شدم,کتابه قیمتش700تومن بود!!!
یادش بخیر...چقد زود دیر میشه!
ممنون.
سلام اتفاق جالبی بوده باعث شده این شعر واسه ی همیشه توی ذهنتون بمونه... ممنون بابت نظر وخاطره تون...