امروز31خرداد سالروزشهادت دانشمند و مبارز ایران شهید چمران هست و به همین بهانه مطلبی کوتاه گذاشتم تا یادی ازاین مردفرزانه کرده باشیم.روحش شاد. . .
شهید دکتر مطفی چمران بزرگ مرد ایران تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکدة فنی پرداخت.
وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.
افتادگی
این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم
اسمِ منو"مستضعف" سیو کرده ....
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،
یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر
میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از
من؟
رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را.
با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.
رهایت من نخواهم کرد.
سهراب سپهری
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،
موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ
دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود
که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و
از او پرسید :
‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘
یک دفعه کلاس از خنده ترکید …
پرندگانی که در جهان هستی بسیار کم یافت می شوند.
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ،پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .
بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تورا بیش از هر کس دیگری دردنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر ،کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال ودارایی که داری ، یک انجیل به من میدهی؟
کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
سالها گذشت و مرد جوان در کار وتجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت وخانواده ای فوق العاده . یک روز به این فکر افتاد که پدرش ، حتماً خیلی پیر شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود . اما قبل ازاینکه اقدامی بکند ، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از اینبود که پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از
جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ
گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمیکشی؟
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.
خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار
دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه
بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...
از وبلاگ پسرک چوپان
حرمت اعتبار خود را
ترنم خوش لحظه ها جاریست
چشمان خود را ببنید و یک گوجه فرنگی را لمس کنید حالا یک تکه چوب را در دست
بگیرید. می بینید که با چشمان بسته و تنها لمس می توانید بسیاری از اجسام
را تشخیص بدهید. اما ربات ها که چنین قابلیتی ندارند. در عین حال دنیای
ربات ها روز به روز دچار تحولات فراوانی شده و هر لحظه به دنیای جدیدتری پا
می گذارد. دنیایی که شاید روزی از دنیای انسان ها پیشی بگیرد.
این بار نیز دانشمندان دست به ساخت رباتی زدند که شاید در آینده ای نزدیک
به مقابله با انسان برخیزد. این ربات دارای حسگر لمسی برای شناخت مواد است،
سنسور BioTac که مشابه انگشتان انسان عمل کرده و لایه های پوستی انعطاف
پذیر دارد، جالب است بدانید که برای افزایش حساسیت ربات به ارتعاشات، این
ربات دارای اثر انگشت نیز هست.
این ربات توانایی شناخت 117 ماده رایج را دارد و با استفاده از حرکات
اکتشافی در 95 درصد مواقع بافت مواد را به درستی تشخیص می دهد، بنابراین به
نظر می رسد این ساخته در مقایسه با انسان، نسبت دقت بالاتری دارد.
اما با وجود توانایی های بالا، این ربات هنوز در تشخیص مواد بهتر برای
انسان ها ضعیف عمل می کند برای مثال هنوز نمی تواند تشخیص بدهد که کدام
گوجه فرنگی رسیده تر است بنابراین فعلا نمی توانید این ربات را برای خرید
بفرستید. به همین دلیل تیم سازنده ربات گفته که میخواهد تمرکز خود را روی
ساخت اندام مصنوعی و یا رباتی برای تست محصول مصرفی قرار دهد.
پس بهتر است کمی خوشبین باشیم، انگشتان دست ما هنوز ارزش بیشتری دارند، البته فعلا!