برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

داستان آموزنده...

شمع فرشته
         مردی که همسرش را از دست داده بود ، دختر سه ساله اش را بسیار دوست می
        داشت . دخترک به بیماری سختی مبتلا شد ، پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی
        اش را دوباره به دست آورد ، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد ولی

        بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد .

        پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد . با هیچکس صحبت نمی کرد و سرکار نمی
        رفت . دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند
        ولی موفق نشدند .
        شبی پدر رویای عجیبی دید . دید که در بهشت است و صف منظمی از فرشتگان کوچک
        در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکت هستند .
        هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان بجز یکی روشن بود . مرد وقتی
        جلوتر رفت و دید که فرشته ای که شمعش خاموش است ، همان دختر خودش است . پدر
        فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد ، از او پرسید : دلبندم ،
        چرا غمگینی ؟ چرا شمع تو خاموش است ؟
        دخترک به پدرش گفت : بابا جان ، هر وقت شمع من روشن می شود ، اشکهای تو آن
        را خاموش می کند و هر وقت تو دلتنگ می شوی ، من هم غمگین می شوم .

        پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، از خواب پرید .    


        کتاب « نشان لیاقت عشق »‌ برگردان بهنام زاده
        

نظرات 3 + ارسال نظر
hamid یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:00

داستان بسیار اموزنده ای بود
ممنون

خواهش میکنم...
ممنون از اینکه وقت گذاشتین و خوندین...

مرغ شیدا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:22 http://morghe-sheyda.blogfa.com

جالب بود و دل شکننده
ممنونم

لیلا دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 20:01

سلام .واقعا اینجوریه.؟؟؟؟؟

سلام
طبق رویات همچین چیزی درسته
گریه واسه مرگ یه عزیز باعث ناراحتی روحش میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد