ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
برای خوندن نامه برید
ادامه مطلب....
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت !
کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی
نمی کنند وزندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند
... هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و
متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند
به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.
درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خودغافل
بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش
بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و
فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که
از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و
وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم
و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش
زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
واااای من عاشق این برنامه بودم...
عالی بود عزیزم.