ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ،
همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه :
صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند
و این کاهوها روی دست او میمانند
و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم
اینها را میخرم اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز
عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی ره...
برداشتی از کتاب"اسوه ی عارفان"
دمش گرم......
دمش حق
ایول علی جوو
دس خوش رفیق
فدااات حمیدآقا
قربانت میگم یه سر ب وب ماهم بزنی اونجا بد نیسا
به این میگن نوع دوستی٬اونوقت هی میگن ترکا.....
بعله

چی میگن؟؟ بگین نگن، شمام نگین تا بقیه هم نگن
حالا چی میگن؟؟؟