برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

سلام بچه ها.مشکل بخش نظرات حل شد.از این به بعد هر کی نظرش رو خوند یا پاک میکنه یا جواب میده و تایید میکنه.حتما باید نظر رو تایید کرد تا دیگران هم ببینند.با تشکر

مدیر وبلاگ!!!

زنی در فرودگاه ( داستان کوتاه )

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.



او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند .وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.»  ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟»  مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست!  او حسابی عصبانی شده بود.



در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه  اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه  بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!
و زمان … پس از گذشتن

یک داستان آموزنده

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند.

در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!

سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشورانتخاب گردد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد رازپیروزی اش را پرسید. استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دست نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی.راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است

طراحی برج بالتیک در لهستان


میزبانی مسابقات یورو 2012 به همراه اوکراین و اخبار مربوط به آن، نکته ای است که نام لهستان را در این روزها بسیار بر سر زبان ها انداخته است. اما این طور که پیداست لهستانی ها به دنبال توسعه جذابیت های کشورشان در زمینه های دیگری هم هستند.

شهر
Poznań پنجمین شهر پر جمعیت لهستان محسوب می شود و اگر شما هم علاقه مند به دنیای فوتبال باشید، حتما می دانید که 3 مسابقه از گروه C مسابقات در ورزشگاه 39,550 نفری این شهر برگزار شده است. حالا قرار بر این است تا این شهر به جز برگزاری این دوره از مسابقات، میزبان این برج زیبا هم باشد. برجی که در کنار ایستگاه قطار است و در نزدیکی مسیر فرودگاه. پس موقعیت ویژه ای را در شهر به خود اختصاص داده است.

در ادامه مطلب با ما باشید تا بیشتر با این برج زیبا آشنا شویم.

ادامه مطلب ...

بستنی جالبی که هرگز آب نمی شود حتی زیر آفتاب!!

بستنی یک خوراکی خوشمزه است که طرفداران بسیار زیادی را نقاط مختلف دنیا دارد. یکی از مهمترین مشکلات در مورد بستنی ها آب شدن آنها است. اما ظاهرا چینی ها برای این مشکل راه حلی یافته اند و توانسته اند بستنی را تولید کنند که آب نمی شود. این بستنی که امروزه در بسیاری از فرشگاه های کشور چین یافت می شود با نام تجاری " موز " به بازار ارائه شده است.

یک روکش زرد به همراه پوشش وانیلی در داخل این بستنی وجود دارد و از لحاظ ظاهری تفاوتی با سایر بستنی های موجود در دنیا ندارد.

 بستنی جالبی که هرگز آب نمی شود حتی زیر آفتاب!! + عکس

 بستنی جالبی که هرگز آب نمی شود حتی زیر آفتاب!! + عکس

 

بالا شهر و پایین شهر ... !


یک نفـــــــر در ناز و نعمت ، با غذایی گرم و نرم

یک پدر با دســــت خالی ، با نگاهی غرق شرم

یک نفـــــــــر بر بالشی از جنس قو در خواب ناز

یک نفـــــــــــر بر پاره فرشی در اتاقی خفته باز

یک نفــــــــــــــر با بهترین نوع لباسش پر غرور

کودکی پایش برهـــــــــــــنه ، پیرهن زار و نمور

من چه گویم از دلـــم ؟ غرق سوالم ، بی جواب

این دلم آتش گـــــــرفت از غصه ،محتاجم به آب

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،

یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، 

آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم،

تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر 

میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از 

من؟

رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را.

با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن.

بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان.

رهایت من نخواهم کرد.

سهراب سپهری

داستان جذابیت

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

ادامه مطلب ...

عکس هایی دیدنی از پرندگان کمیاب طبیعت

پرندگانی که در جهان هستی بسیار کم یافت می شوند.


http://img.mantimag.com/images/84954820436034302938.jpg


http://img.mantimag.com/images/17948726259925969593.jpg
ادامه مطلب ...