دوستان عزیز سلام.
دیروز سالروز فقدان دکترعلی شریعتی بود و این مطلبو هم به همین مناسبت گذاشتم.مردی که برای آزادی نالید و توتم قبیله اش" قلم " بود
کاش بود و خیلی از ایراداتم را پاسخ میگفت !
بهر شکل دیدم صحبتی ازو درین میانه نیست و
در این غریب آباد ، یکه وتنهاست . ادای دین به دردهایی که
برایم کشید ، میکنم وبه احترامش میایستم وکلاه از سربرمیدارم.
متن زیر بخشی از "نامه ای به دوستم " از کتاب کویر است.
تقدیم به شما که همه چیزش بودید و روح آزاده اش.درضمن خواستم بگم چند وقتی هس که پیامها و ایمیل هایی زیاد شده که به ظاهر طنزه ولی در اصل هدفهایی پشت اون هس که این بزرگ مرد معاصر را کوچک بشمارند و نمی دانند که"تنها خداس که عزیز میگرداند وتنها اوس که ذلیل میکند. . ."
وجای تاسف هستش که ماهم از اونا پیروی کنیم.......
درادامه مطلب بخوانید. . .
در کنج خرابات کسی پیر نشد
از مردن آدمی زمین سیر نشد
جوانان گفتند چون به پیری برسیم توبه کنیم
صد جوان مردو یکی پیر نشد
گفتم خدایا از همه دلگیرم. گفت حتی من؟
گفتم نگران روزیم. گفت آن با من
گفتم خیلی تنهایم. گفت تنهاتر از من؟
گفتم درون قلبم خالیست.گفت پرش کن از عشق من
گفتم دست نیاز دارم. گفت بگیر دست من
گفتم از تو خیلی دورم. گفت من از تو نه
گفتم آخر چگونه آرام گیرم؟ گفت با یاد من
گفتم با این همه مشکل چه کنم؟ گفت توکل کن به من
گفتم هیچ کسی کنارم نمانده! گفت به جز من
گفتم خدایا چرا این قدر می گویی من؟!
گفت چون من از تو هستم و تو از من
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش ...
دخترکان تن فروش ...
مادران سیاه پوش ...
محرابهای فرش فروش ...
همه را می بینی؟
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد!!
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .
یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست .
یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .
یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که که دلی نو بخرم .
یادمان باشد که : فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی .
یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .
یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم .
یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند .
ادامه مطلب ...
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامهای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند...در نامه این طور نوشته شده بود : خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگیام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ... کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ... همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا ! همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود: خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند ...!!!