برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

!٬!٬!!٬٫!؟<٬<!

ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند

بچه ها درس نخوانیدکه لیسانس ها بیکارند !

———————- 

یادش بخیر !

یه روزی آدما به جای شماره

به هم دل می دادن !

———————-

رفتم تو سرچ گوگل تایپ کردم

“زن چه میخواهد؟”

گوگل بعد از ۲۰ دقیقه پاسخ داد

“ما همچنان در حال جستجو ایم !”

———————-

توصیه به پدران و مادران گرامی :

وقتی بچه تون اومد خونه عطر زده بود

آدامس هم مجویید

هیچوقت ازش نپرسین : “سیگار کشیدی!؟”

مستقیم بزنین زیر گوشش !

———————-

بعد از نامزدی

دختر به پسر:

دیگه حق نداری به بقیه دخترا نگاه کنیا…الان دیگه تعهد داری

پسر: جان؟! منظورت چیه ؟

وقتی آدم تو رژیمه دلیل نمیشه به منو ( Menu ) نگاه نکنه !

———————-

نمی‌خوام پز بدم

تحقیرتون کنم

سرکوفت بزنم

مایه‌دار بازی دربیارم و اینا …

ولی جاتون خالی الان یه نیمرو خوردم با نون سنکگ ۲ رو خشخاشی !

———————-

آقای داماد چه کاره هستن؟

توی شرکت پاکسان کار میکنن

اونجا کارشون چیه دقیقا

به سلامت خانواده می اندیشن!

———————-شعار بزرگ ژاپنی ها:

اگر یک نفر می تواند کاری را انجام دهد, تو هم می توانی آن را انجام دهی.

اگر هیچ کس نمی تواند کاری را انجام دهد, تو باید آن را انجام دهی.

نسخه ایرنی این شعار:

اگر کسی می تواند کاری را انجام دهد, اجازه بده آن را انجام دهد.

اگر کسی نمی تواند کاری را انجام دهد, چرا ما وقتمان را برای آن تلف کنیم؟!

———————-

۳سال طول می کشه تا انسان حرف زدن را یاد بگیره

اما یک عمر طول می کشه تا یاد بگیره چطور حرف مفت نزنه !

———————-                                                                                                                      ناهار چی میخوری؟مدرسان شریف

حالت خوبه ؟مدرسان شریف

هووووی احمق؟مدرسان شریف

بی شعور با تو هستما ؟مدرسان شریف

خر ؟ مدرسان شریف

نفهم ؟ مدرسان شریف

*

*
مدرسان شریف !

———————-

این اس ام اس نیست !

کی میگه جنس مردا خرابه ؟

زن با عصبانیت پای تلفن : “این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”

مرد : “عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته

که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم

اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم…؟! “

زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : ” بله عشقم…”

مرد : “من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!”

 

چه جلب!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱۰ تا نون سنگک خریدم ملت یه جوری نگاه میکنن انگار سوار پرادو ام.

در زندگی آدم هایی هستند که دهنتو آسفالت میکنن … حالا این به کنار مرحله بعد از آسفالت شدن کسانی میان که با بتن کن می افتن به جونت تر تر تر میرن رو اعصابت !

ادامه مطلب ...

چند نکته باحال!!!!!!!

یه بار اومدم به مهمونا شیرینی تعارف کنم گفتم؛بفرمایید دهنتونو سرویس کنید.

—–
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود)
در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند…:|
حالا می فهم،
ما با قصه خواب نمی رفتیم.
همون اول هنگ می کردیم!!!
ادامه مطلب ...

خنده بازار دااااااااااغ !!


تلویزیون داره میگه :
جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو مامانم برگشته میگه :
مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت ..آشپزخونه...
اینترنت...دستشویی...
اینترنت...تخت خواب ...!!!

تو اتوبوس نشستم با راننده گرم گرفتم ازم پرسید چی خوندی؟
 گفتم: کامپیوتر
گفت میتونی یه سی دی آهنگهای باحال واسم بزنی :-s

شانس ما همیشه تو سینما یا تئاتر
 صندلی جلویی یه خانومی نشسته که موهاشو اندازه گنبد امام زاده داوود بالا برده

خدایا نمی شد پشه هم مثل مورچه بره کار کنه خسته بشه بکپه یه گوشه...

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه . تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...



با این وضعی که من میبینم چند سال دیگه

دو تا پسر دارن حرف میزنن
رضا : علی جون ابرو هاتو خیلی ناز برداشتی
علی : قربونت برم الهی ، پیش همون آقا کریم رفتم
رضا : کریم ،کدوم کریم ؟
... علی: بابا کریم بلونده . همون آرایشگره که موهاشو مش استخونی میکنه
دو تا دختر دارن حرف میزنن
ژیلا : مرجان به اون سیبیل زنونت قسم وقتی لیلا اسمتو آورد می خواستم با چاقودسته شاخیه دو تیکه اش کنم
مرجان : ای ول بابا خیلی خانومی ، ولی ولش کن اینها مرام ندارن . سگو نباس با چاقو زد ....

یه نفر با چشما و گوشای کاملا بسته در ادارههای دولتی فقط از روی بو و رایحه موجود در فضا میتونه ساعت رو حدس بزنه
بوی دهن : 8 الی 9 صبح
بوی نون و خیار : 9 تا 10
بوی عرق: 10 تا 12
بوی جوراب : 12 تا 1
بوی میکس عرق ، جوراب ، گلاب : نماز ظهر
بوی نهار :1 تا 2
بوی آروغ:2 الی 3 بعدازظهر


دانشمندان شهر غضنفر اینا کشف کردند

“انسان هایی که بیشتر عمر می کنند دیرتر می میرند” !

در سه حالت میتونی برای “دیگران” مهم باشی :

۱٫خوشگل باشی

۲٫پولدار یا مشهور باشی

۳٫بمیری !


میگن : تنبلی مادر همه عادت ‌های بد ماست !

ولی خب به ‌هرحال مادره و احترامش واجبه !


حالاکه خندیدی موجب دلگرمی ما و تسلی خاطر بازمانذگان شو 


                                                     

شعر

با تو ای درس شبی باز در این خانه نشستم

همه شب خیره شدم ثانیه ای چشم نبستم

شوق یک نمره ی 20 باز پدیدار شد اندر رخ زردم

باز افزود دو صد درد به دردم

 

 یادم آمد که شبی  با تو در این خانه نشستم

اولین بار در آن ترم که یک جزوه به دستم

جزوه را مرتبه ای باز همی کردم و بستم

یادم آمد تو به من گفتی از این 20 حذر کن

لحظه ای چند بر آینده نظر کن

آه آینده برای تو گران است

تو که امروز نگاهت به یک 20 نگران است

باش فردا که دو پایت پس استاد روان است.

تا فراموش کنی چندی از این نمره حذر کن

با تو گفتم حذر از 20 ندانم؛

گذر از 19... هرگز نتوانم!

اشکی از چشم فرو ریخت

19 ناله ی تلخی زد و بگریخت

 18 آهسته ز افکار من آهنگ سفر کرد

شب و سرما و من و ترس

همه دل داده به یک 15 از درس

 

روز اول که به صد شوق ز کنکور گذشتم

شاد و خندان بسوی خانه دویدم

خویش را عالِم این دهر بدیدم

تو به من پند بدادی نشنیدم، نشنیدم

 

باز گفتم که تو آسانی و من عالِم دهرم

می توانم که بگیرم ز تو من 15 آسان

یادم آید که از این صفحه به آن صفحه پریدم

سوی هر درد که رفتم،

به دوایی نرسیدم...!

پای در خواب کشیدم

صبح شد زیر پتو آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتم دگر از درس خبر هم

 

نکند 11 بر بنده گذر هم

با 10 اما...


البته این شعر به طور خاص درس آمار رو مورد خطاب قرار داده... به امید موفقیت در امتحان آمار...

خاطره دانشجویی جالب...

اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی

 یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون.

سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از دخترای آس و خوشگل کلاس جلو نشسته یه

 کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد با صدایی

که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم: کرایه ی خانم رو هم حساب کنید

 دختره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ... اجازه بدین

خودم حساب میکنم و این حرفا منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم

می گفتم به خدا اگه بزارم تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده همه شم میدیدم نیشِ راننده

 بازه خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم، بعدش گفت : چطوره با این پونصدی

 کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟
یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که

 دیدم خانم خوشگله کرایه ی جفتمونو حساب کرد ولی از خنده داشت میترکید  داشت گریه

 ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت: پیش میاد عزیزم ناراحت نباش موافقی ناهارو با

هم بخوریم؟
حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم ,خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام

 کنه و گفتم : باشه

این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم


اسمِ  منو"مستضعف" سیو کرده ....

اجازه ...

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی‌کشی؟

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.

خیلی عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...


از وبلاگ پسرک چوپان

...

یادم آیدروز دیرین *خوب وشیرین* 

 

       اول ترم*وقت بسیار*درس اندک*  

             حال اینک * روز آخر*روز تلخ امتحانات*  

                    آخر ترم*وقت اندک*درس بسیار*  

                            درس بسیار درس بسیار....

زنگ تفریح

به غضنفر میگن: چی شد مامانت مرد ؟


میگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد…
میگن افتاد مرد ؟

میگه: نه بابا افتاد رو کولر ، کولر شکـ.ست افتاد.

بهش میگن اون موقع مرد؟؟
میگه:نه آقا جان،بعد افتاد رو تراس ، تراس خراب شد.
میگن:خوب این دفعه مرد ؟

میگه: نه بعد افتاد رو سقف گاراژ، سقف خراب شد!

بهش میگن:حتماً ایندفعه مرد ؟
میگه:بازم نمرد، دیدیم داره کُلّ خونه خراب میشه، با تفنگ زدیمش