برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

یادگاری




تمام زیبایی افکارم

تنها

به خیال توست

که چونان دلنوشته ای 

بر روی این صفحه نه چندان مجازی

برای بعد از مرگم

برایت به یادگاری میگذارم

تا شاید روزی

آن ها را بخوانی

نگرانم نباش

تنها دلخوشم به همین خیالات

هر چند واهی!


سلول عشق...


شب شکــــــنم به عشق تو ... هنوز ماه من تویی

عشـــــــــــق تو شد گناه من ... رمز گناه من تویی

قبله عشــــــــق من شدی ... لحظه عاشقی من

عـــــــــطر خوش ترانه ای ... شرط نگاه من تویی

تو عمق سلول نگات ... اســـــــــــیر و زندون توام

خوشم به حبس این نگاه ... که اشتباه من تویی !


تمام خنده هایم را نذر کرده ام


تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی

که صبحِ یکی از روزهای خدا

عطرِ دستهایت،

دلتنگی ام را به باد می سپارد...

دقت کردین...

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه!

وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه!

وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه!

وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه!

وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه!

بعد وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود...!!!

انـدر حـکایـت هفـت خـان ازدواج


هرکسی می‌خواهد ازدواج کند، باید به یک حداقل‌هایی در زمینه‌های مختلف شخصیتی رسیده باشد. ازدواج بچه بازی نیست و اگر به اندازه کافی در این زمینه‌ها به بلوغ نرسیده باشیم، حتما یک جای کارمان می‌لنگد. رسیدن به این بلوغ‌های شش گانه همان درست بزرگ شدن است. با توجه به شرایط اجتماعی و خانوادگی، پسرهای ایرانی معمولا تا 28،27 سالگی به این بلوغ‌های شش گانه نمی‌رسند، پس خانم‌ها باید حواسشان به سن و سال همسر آینده شان هم باشد.این مطلب واسه چند سال دیگه مفیده فعلا صرفا جهت اطلاع.......

بلوغ شخصیتی :
بلوغ شخصیتی ابعاد مختلفی دارد. قبل از ازدواج حتما باید یک سری اختلالات شخصیتی را در خودتان و طرف مقابل بررسی کنید. اختلالاتی مثل خود کم‌بینی، تاییدطلبی، کمال گرایی، شکاکیت (پارانویا)، توجه طلبی، مهرطلبی، بیماری دوقطبی، اعتیاد‌ها و وسواس. افرادی که به این اختلالات مبتلا هستند تا وقتی که درمان نشده‌اند، به درد ازدواج نمی‌خورند.
بلوغ عاطفی :
بعضی‌ها با اینکه ازدواج هم کرده‌اند، هنوز درست نمی‌دانند که از چه تیپ و شخصیتی خوششان می‌آید. اینها هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده‌اند و با احساسات و عواطف خودشان آشنا نیستند. باید سهم رابطه‌های قبلی‌تان را در دوست داشتن فعلی مشخص کنید و همین‌طور اینکه تا چه میزان هنوز تحت تاثیر آنها هستید. متوجه باشید که چقدر آگاهانه دوست دارید و چقدر نا آگاهانه. باید این واقعیت را قبول کنیم که بعد از ازدواج هم ممکن است از کسی خوشمان بیاید اما اگر به بلوغ عاطفی رسیده باشیم می‌توانیم از این مساله بگذریم و تمام زندگی‌مان را خراب نکنیم.
بلوغ اجتماعی :
سوال "شما مشغول چه کاری هستید؟"، یکی از اولین سوال‌هایی است که در هر مراسم خواستگاری تکرار می‌شود. شغل و موقعیت اجتماعی هر کس، تقریبا میزان بلوغ اجتماعی او را مشخص می‌کند؛ مثلا خانم‌ها باید بدانند که خواستگار حول و حوش آینده کاری خودش را در کجا می‌بیند و چقدر می‌تواند با شرایط تطابق پیدا کند. قطعا کسی که هنوز سربازی نرفته و مرتب شغل عوض کرده، هنوز به بلوغ اجتماعی نرسیده. البته شغل عوض کردن اگر همراه با پیشرفت باشد، مطمئنا خوب است. مثلا اگر پسری اول جایی شاگرد بوده و بعد رفته یک جای دیگر صاحب کار شده و‌ ترقی کرده، موقعیتش فرق می‌کند. پسرها هم باید برنامه همسر آینده‌شان را بپرسند. باید ببینند که زن زندگی‌شان چقدر بلوغ اجتماعی دارد.
بلوغ مالی :
کسی که هنوز حساب دخل و خرجش را ندارد، نمی‌تواند همسر قابل اعتمادی هم باشد. قبل از ازدواج باید توقعات و خواسته‌های مالی طرفین معلوم باشد. یکی به فکر زندگی در کاخ نباشد و دیگری به یک زندگی متوسط قانع. برآوردی از هزینه‌هایتان داشته باشید، راجع به چیزهایی که برایشان پول خرج می‌کنید با هم حرف بزنید. ممکن است طرف مقابلتان اهل خرید مجله و کتاب باشد و شما این خریدها را پول هدر دادن بدانید. در مورد سطح رفاه زندگی آینده‌تان هم باید به تفاهم برسید تا بعدا سر برنامه‌های بلند مدت زندگی به مشکل برنخورید.
بلوغ معنوی :
سوال‌های کلی موقع خواستگاری و ملاقات‌های اولیه همیشه می‌تواند دردسرساز باشد. در خصوص مسائل اعتقادی و دینی هم این ابهامات بیشتر می‌شود. مثلا یک نفر دینداری را فقط در اعتقاد به خدا می‌داند و همین قدر برایش کفایت می‌کند. دیگری اما برایش مهم است که همسرش به تمام احکام دین مومن و معتقد باشد. در یک کلام باید جنس دین داریتان با هم یکی باشد و هر دو قرائت مشابهی از دین داشته باشید. افرادی که شدیدا تحت تاثیر نوسانات فلسفی و عرفانی هستند برای ازدواج مناسب نیستند. چون هر آن ممکن است همسرتان برای پیدا کردن خودش سر به کوه و بیابان بگذارد! به طور کلی فردی به بلوغ معنوی رسیده که تا حدی جایگاه خود را در هستی پیدا کرده باشد و درگیر مسائل فلسفی پیچیده نباشد. 

 

بلوغ جنسی :
آمار بالای طلاق به دلیل مشکلات جنسی، میزان اهمیت این بلوغ را نشان می‌دهد اما هرطور شده باید رودربایستی را با خودتان بگذارید کنار و رک و رو راست نیازهای جسمی‌تان را بشناسید. سلیقه‌های خودتان را پیدا کنید و موقع انتخاب همسر حواستان به این چیزها هم باشد. قبل از ازدواج باید تکلیفتان را با نیازهای روحی و جسمی‌تان مشخص کرده باشید. سواد و کفایت مدیریت روابط جنسی از قبل ازدواج شروع می‌شود.
ازدواج‌های ممنوع به درد نمی‌خورند! اگر نشانه‌های زیر را در رفتار طرف مقابل‌تان دیدید، به ازدواج با او فکر نکنید چون بعدا دچار مشکل می‌شوید. 

ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

جهت اطلاع....

1.     آیات حکیمانه قرآن راجع به پنج مطلب می باشد.
2.    4 سوره از قرآن مجید دارای سجده واجب می باشند.
3.    3 سوره از سوره های قرآن مجید با « الحمدالله » شروع می شود.
4.    در 7 سوره از قرآن کریم،اسرار خلقت آدم است.
5.    کلمه « اسم » در قرآن 19 بار تکرار شده است.
6.    سوره بقره 86 آیه بیشتر از سوره آل عمران دارد.
7.    خواندن سوره قدر در حال وضو گرفتن مستحب است.
8.    واژه « زقوم » 3 بار در قرآن کریم آمده است.
9.    آیه 31 از سوره نور در مورد « توبه » آمده است.
10.    تنها ماهی که در قرآن آمده است،« رمضان » است.
11.    کلمه « شهر » 12 بار در قرآن کریم،تکرار شده است.
12.    آیه 33 از سوره احزاب به آیه « تطهیر » معروف است.

ادامه مطلب ...

چرا ملاصدرالدین ازدواج نکرد ؟؟؟

 

 

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم...
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!
دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!
هیچ کس کامل نیست!

شهادت باب الحوایج موسی بن جعفر(ع)


فردا که هر کسی به شفیعی برد پناه 

چشم تمام خلق به موسی بن جعفر(ع) است




شهادت مظلومانه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام را به آقا صاحب الزمان و ولی نعمتمون امام رضا علیه السلام و تمام شیعیان تسلیت عرض می کنیم.


ادامه مطلب. . .

ادامه مطلب ...

سیر تکامل دختر خانم ها از سال 1230 تا 1400!!

سال 1230 : 
(مرد):دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم.... زن:آقا حالح یه غلطی کرد شما ببخشید!نا محرم که خونمون نبود.حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...!!! مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش... بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.
 

سال 1280 
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده... مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت... -- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
 

سال1330 
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...

زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی... -- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه
 

سال1380 
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن(منم ندیدم!!) ) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...

زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا). . .


سال1400
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه... -- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه !!


کلاه فروش



کلاه فروش


کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟!